بتاب اي مه تو بر کاشانه ي من
که تاريک است امشب خانه ي من
بتاب اي مه حسن مادر ندارد
حسين من کسي بر سر ندارد
متاب اي مه که تا کلثوم وزينب
نبينند روي مادر در دل شب
بتاب اي مه که تا با حال خسته
دهم من غسل پهلوي شکسته
بتاب اي مه که بينم روي نيلي
بشويم در دل شب جاي سيلي
بتاب اي مه که شويم من شبانه
به اشک ديده جاي تازيانه
بتاب اي مه که زهرايم جوان است
به زير خاک امشب او نهان است
_________________
سلام خسته نباشيد
خوشحال ميشم به وب من هم سر بزنيد