سلام عليكم
اي که بوي باران شکفته در هوايتياد از آن بهاران که شد خزان به پايتشد خزان به پايت بهار باور منسايه بان مهرت نمانده بر سر منجز غمت ندارم به حال دل گواهياي که نور چشمم در اين شب سياهيچشم من به راهت هميشه تا بياييباغ من بهارم بهشت من کجايي؟جان من کجاييکجاييکه بي تو دل شکسته امسر به زانوي غم نهاده ام ، به گوشه اي نشسته امآتشم به جان و خموشم چو ناي مانده از نوامانده با نگاهي به راهي که مي رود به ناکجااي گل آشنا بيابيقرارم بياواي از اين غم جداييواي از اين غم جداييواي از اين غم جدايي