کيستم من اي که در هر روز و شب
ميکني از حق ظهورم را طلب
کيستم من ديدي آيا روي من
يا مشامت حس نموده بودي من
کيستم من غرق احسان مني
ميهمان، عمري سير خوان مني
کيستم من عاشق و ديوانهام
کو نشاني تو از ميخانهام
کيستم من لاف عشقم ميزني
نام من بر لوح قلبت ميکني
کيستم من ميکني گه ياد من
گه بسوزاني دل ناشاد من
کيستم من ساعتي با من خوشي
ساعتي با نفس اهريمن خوشي
کيستم من گه تويي در کوي من
گه خنجر ميکشي بر روي من
کيستم من گاه با ما دوستي
گاه بنمايي به اعداء دوستي
کيستم من قدر من نشناختي
آمدي اندر حريمم تاختي
کيستم من مهدي القدري منم
مصطفي و حيدر و زهرا منم
کيستم من اي به حقم ناسپاس
با توام اما هميشه ناشناس
بارها در غصهام انداختي
بارها ديدي مرا نشناختي
بارها ديدم تو را کردم سلام
تو جواب من ندادي يک کلام
بارها ديدم گنه کاري تو
گريه کردم بر تبه کاري تو
بارها شد بر تو کردم التماس
با عدوي من چرا داري تماس
بارها جايت خجل گرديدهام
شرمسار و ملتهب گرديدهام
بارها با هر گناه و هر بدي
آمدي بر روي ما سيلي زدي
بس کنم من ديگر اين گفت و شنود
عقدهها بود در گلويم مانده بود
هر چه بود ايام، آن دوران گذشت
هرچه کردي، هر چه بودي آن گذشت
حاليا از نو عمل آغاز کن
باب عشق ديگري را باز کن
من به تو عشق و محبت دادهام
من به تو شوق شهادت دادهام
من به قلبت مهر خود انداختم
در دلت شور و صفا انداختم
من تو را اين سو و آن سو ميبرم
من تو را با هر بدي هم ميخرم
ما که هر کاري برايت ميکنيم
در قيامت کي رهايت ميکنيم
اي رفيق، اي دوست، اي يار عزيز
شرم بنما آبروي ما مريز.
«اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم»