ازآب هم مضايقه کردند کوفيان ... خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بسيار گريست تا که بي تاب شد آب ... خون ريخت ز ديدگان و خوناب شد آب
از شدت تشنه کامي ات اي سقا ... آن روز زشرم روي تو آب شد آب
آب شرمنده ي ايثار علمدار تو شد ... که چرا تشنه از او اينهمه بي باک گذشت
بود لب تشنه لبهاي تو صد رود فرات ... رود بي تاب کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب سواران سراب ... دشت دريا شد و آب از سر افلاک گذشت
منتظر حضور سبزتان هستيم التماس دعا