• وبلاگ : سيد محمد جواد ذاكر
  • يادداشت : فاطمه،فاطمه است
  • نظرات : 1 خصوصي ، 25 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ياد کوچه مدينه
    ميزنه آتيش به سينه
    مونده رو صورت مادر
    جاي پنج انگشت کينه
    مادر جوانم جوان قد کماني
    باور نمي کنم من بعد تو زنده مانم
    دشمنا با هم نشستن
    تو کوچه راهشو بستن
    حرمت نمک گرفتن
    از ديوار کمک گرفتن
    مادر مجروح من رو
    به باد کتک گرفتن
    تک و تنها توي کوچه
    دست و پاي من مي لرزيد
    جلو چشم من رو خاکا
    مادر تو خون مي غلطيد

    دست به دست هم که دادن
    ظلمه بي حد و حساب شد
    وقتي مادرم زمين خورد
    دنيا رو سرم خراب شد
    خودمو بهش رسوندم
    کنج ديوارش نشوندم
    چادر خاکيشو با دست
    گريه کردم و تکوندم
    از نفس نفس زدن هاش
    جگرم سوخت و کباب شد
    تا به خونمون رسيديم
    دل من زغصه آب شد
    در بين راه مي گفتش
    اي بر دلم شکوفه
    هيچي نگو به با با
    از ما جراي کو چه

    از ما جراي کو چه