ترنه - سید محمد جواد ذاکر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | معرفی | پست الکترونیک | پارسی بلاگ
اوقات شرعی

ترنه - سید محمد جواد ذاکر

سیمای حضرت امام حسین(ع) در اندیشه دانشوران غیرمسلمان (یکشنبه 85/11/15 ساعت 8:55 صبح)

السلام علیک یا اباعبدالله



السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین وعلی الارواح التی حلت بفنائک

درود بر امام حسین بزرگترین معلم ازادگی
تقدیم به همه دوستان عزیزم

دوستان هیچوقت سیدمحمدجواد ذاکر فراموش نکنید.(صلوات)



سیمای حضرت امام حسین(ع) در اندیشه دانشوران غیرمسلمان

گاندی در تفحص زندگانی امام حسین (ع) و علت جاودانگی و پایداری آن به یک مسئله مهم رسیده و همانا درسی از سرور آزادگان اخذ کرده و آن را برای استقلال هند به کار بسته است، یعنی او به پیروی از امام، به مردم هند که طرفدار استقلال هند بودند اعلام کرد مرگ را به بازی و مسخره بگیرید و نترسید.
من برای مردم هند چیزی تازه نیاوردم، فقط نتیجه‌ای را که از مطالب و تحقیقاتم درباره‌ تاریخ زندگی قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی (ع) پیمود
جواهر لعل نهرو شهادت امام حسین (ع) و خانواده‌اش را فاجعه‌ای ذکر کرده است که هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان و مخصوصا شیعیان تجدید و به
خاطر آن سوگواری برپا می‌شود.

رابرت ویر
رابرت ویر با شش محقق دیگر کتاب جهان مذهبی را در دو جلد نگاشته اند. در این کتاب شهادت امام حسین(ع) حادثه غم انگیز صدر اسلام آمده است و علت آن را نپذیرفتن یزید به عنوان رهبر جهان اسلام از طرف امام حسین ثبت کرده اند.
بیعت نکردن امام حسین (ع) با یزید موجب شد
که یزید برای خاموش کردن هر نوع اعتراض و مخالفتی نیروهای خویش را اعزام کند که نتایج زیر حاصل شد:
1- امام حسین (ع) و کلیه اعضای خانواده و تنی از یارانش در محلی به نام کربلا عراق قتل عام شدند؛
2جامعه اسلامی‌ با شوک مواجه شد؛
3مخالفت با بنی‌امیه تشدید شد؛

پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام حمایت از ائمه (ع) تشدید شد.

ادوارد براون؛ مستشرق انگلیسی
او در مورد مصیبت بزرگ کربلا می گوید: آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخنی به گوش می رسد،مالامال حزن و اندوه
نگردد؟حتی غیرمسلمانان هم نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در برداشت انکار کنند.
روز کربلا در دل دوستداران علی (ع) و پیروان تشیع، شعله تازه و فروزان‌تری برافروخت و ریخته شدن خون نواده‌ پیغمبر (ص) با وحشیانه‌ترین نوع و هزاران شکنجه و عذاب، خشم و نفرت زایدالوصفی در میان پیروان امام (ع) پدید آورد که در مصیبت کربلا دل‌ها سخت به درد آمد و از همان وقت این روح شهادت و فداکاری و حقیر شمردن مرگ به فعالیت شیعیان قدرت دائم‌التزایدی بخشید...

                                                                  (ادامه دارد)

 


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )
  • پیامبراکرم (ص)

    یا حسین (یکشنبه 85/10/24 ساعت 5:50 عصر)

    چون قدم بر خاک خونین داشتی
    بذر غیرت در زمین می‌کاشتی


    زهر عشق حق به حمد آمیختی
    در رکوعت می به ساغر ریختی


    قبله ی تو عشق و مستی، قتلگاه
    این مشایخ قبله‌هاشان بر گناه


    گویمت از هفت رنگان مو به مو
    خرقه پوشان دغل کار دو رو

     سجده بر پست و ریاست می کنیم
    با خدا هم ما سیاست می کنیم

    کو نشانی که شما اهل دلید
    جملگی تان بر نماز باطلید

    می چکد اشک بر سر سجاده‌ها
    وای از روزی که افتد پرده‌ها


    ما خدایان زیادی ساختیم
    مال مردم را به خود پرداختیم


    شیر حق برخیز وقت کار شد
    بر سر نی رفتنت انکار شد

    کاخ‌ها گردیده مسجد ، سرفراز
    صد رکعت تزویر دارد هر نماز

    سجده در مسجد حسینا مشکل است
    این بنا از دل نباشد، از گل است

    این خسان با مال مردم زند‌ه اند
    جملگی اندر نماز و سجده‌اند

    دم ز راه و رسم سلمان می زنیم
    لاف اسلام و مسلمان می زنیم

    کاشکی از نسل سلمان می شدیم
     لحظه ای یک دم مسلمان می شدیم


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )
  • پیامبراکرم (ص)

    عید بزرگ غدیر مبارک (شنبه 85/10/16 ساعت 10:48 صبح)


     وصایت علی (ع)‏ادامه ی رسالت نبی (ص)‏بود.

    غدیر پیوند امامت و ولایت

    بر شیعیان علی مبارک باد.


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )
  • پیامبراکرم (ص)

    فواید آب زمزم (سه شنبه 85/10/12 ساعت 2:32 عصر)

    با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز
    ببخشید دیر به روز کردم .

    اول از همه برای شادی روح سیدمحمدجواد ذاکر
    یه صلوات محمدپسند بفرستید.



                                    این پست درباره فواید آب زمزم هست.

      مقدس ترین نوشیدنی در دین اسلام ، آب چاه معروف زمزم است . این چاه در شهر مکه و در محوطه کعبه با فاصله حدود 18 متری از حجرالاسود و در سمت شرق آن قرار دارد. البته دهانه چاه اکنون در عمق 
     65/1 متری از سطح زمین و در زیر محوطه طواف  قرار گرفته است .
    قداست آب این چاه که عمر آن به حدود 4000 سال قبل باز می گردد مربوط به دوران بازسازی کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) است . در روایات مذهبی نقل شده که آب زمزم به صورت چشمه ای از درون زمین جوشیده و همسر و فرزند تشنه حضرت ابراهیم(ع) را سیراب نموده است.
    آب زمزم البته حدود 60 نام دیگر نیز دارد که بیشتر بیان کننده صفات آن می باشد.چاه زمزم اکنون حدود 30 متر عمق داشته و چشمه های آبده آن نیز در عمق 17 متری قرار دارند . دو چشمه اصلی چاه در زیر حجرالاسود قرار گرفته اند یکی از آنها 45 سانتی متر طول و 30 سانتیمتر ارتفاع داشته و دیگری که بزرگتر است حدود 70 سانتیمتر طول و 30 سانتیمتر ارتفاع دارد ..البته آب این چشمه ها نیز از سمت کوههای صفا و مروه و از زیر منطقه وای ابراهیم جاری می شود. دهانه چاه نیز بین 1تا 5/2 می باشد
    تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که زمزم یکی از پاکترین آبهای دنیاست این آب همچنین محتوی مواد معدنی از قبیل کلسیم ، منیزیم و فلوراید نیز می باشد. در دوران گذشته آب چاه با استفاده از دلو بیرون آورده می شد اما امروزه با کمک چهار پمپ قوی به صورت شبانه روزی در هر دقیقه 8000 لیتر آب استخراج می گردد و البته این آب فیلتر شده ، خنک گردیده و با کمک اشعه کاملاً بهداشتی می گردد.    به غیر از زمان حج در طی فقط نه ماه از سال حدود 10 میلیون نفر زوار مذهبی مقداری از آب زمزم را  در ظروف 10 و 20 لیتری بعنوان هدیه برای دوستان و بستگان خود به همراه می برند.
    به دلیل اهمیت چاه زمزم ، مدیریت این چاه توسط وزارت نفت و منابع معدنی عربستان صورت می گیرد. البته  مرکزی نیز  تحت عنوان مطالعات و تحقیقات زمزم تاسیس شده و همواره مسائل مختلف مربوط به آب این چاه از قبیل  سطح ،دما و میزان اسیدی و بازی بودن آنرا کنترل می نماید. چاه زمزم در زمره مسائل مهم اصلی و مذهبی کشور عربستان قرار دارد. طی سالهای اخیر شرکتی به نام زمزم آب این چاه را باآب معدنی چشمه های کانادا مخلوط نموده و به صورت بطری جهت فروش در بازار عرضه می نماید.


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )
  • پیامبراکرم (ص)

    خدانگهدار (سه شنبه 85/9/28 ساعت 1:39 عصر)

    به نام خالق زیبائیها

    یاد سیدجواد برای همیشه در دلها می ماند.

     

    از خداوند خواستم هر جای که لیاقت پیدا کردم و حال و هوای عرفانی بهم
    دست داد یاد سید  بیفتم .

     این وبلاگ برای مدتی به روز نمی شه ازهمه ی

     دوستانی که این مدت  با من بودن و با نظرات

     خودشون من و یاری کردن واقعا سپاسگزارم.

     

     

                   خدانگهدار   

     


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )
  • پیامبراکرم (ص)

    پرتویی از سیره و سیمای حضرت محمد(ص) (شنبه 85/9/25 ساعت 11:28 صبح)





    برای شادی روح سید صلوات




    پرتویى از سیره و سیماى محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)

    حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکّه به دنیا آمد.پیش از ولادت، پدرش عبداللّه درگذشته بود.
    محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) شش سال داشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد.
    او تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید.رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت که مهرش در دلها جاى گرفت.او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب مى کرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه مى داشت.او به چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مىخوردند و گاهى لقمه از دست یکدیگر مىربودند، ولى او به غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى مى کرد.در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان مىداد.بعضى روزها همین که از خواب برمى خاست، به سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعهاى چند مىنوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مىنمودند، مىگفت: احساس گرسنگى نمى کنم.او نه در کودکى و نه در بزرگسالى، هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن به زبان نمىآورد.عموى مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود مى خوابانید.همو گوید: من هرگز کلمهاى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم.او به بازیچههاى کودکان رغبت نمىکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست مى داشت و در همه حال متواضع بود.آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهى کرد.در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خود را نشان داد.بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) در میان مردم مکّه به امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین مى خواندند.در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کاردانى و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلفالفضول) انسان دوستى خود را به اثبات رساند.پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بىاعتنایى به مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود.پس از این مدّت، به حکم آیه «وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ»; یعنى: «خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!»، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى را به گوشِ مردم رساند.از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند.
    حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود.پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد.
    پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طىّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیارى براى او ایجاد کردند.در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت على بن ابى طالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.

     
    اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

    رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.
    در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار مىدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مىنماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا براى شما الگوى نیکویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانى بود.خدایش او را چنین مى ستاید: «إِنّک لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل مى بودى مردم از اطرافت پراکنده مى شدند.» از این رو، یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
    در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.
    در مقام نیایش همیشه مى گفت: «خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض مىنمود.
    او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مى کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمىشد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمىکرد و با کسى مجادله و لجاجت نمى نمود و کار خود را به گردن دیگرى نمى انداخت.
    او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مىدانست و مى فرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است.در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.
    مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى کردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسى ستم کند!خواننده گرامى! از آنجا که ما در روزگار تباهى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مى بریم، مناسب است که در اینجا سیماىِ صمیمى پیامبرانِ الهى را عموماً و چهره تابناک و حقیقتِ انسانىِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوىِ تاریخىِ مستند و شکوهمندى بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانىِ نزدیک به حقیقت از آن حضرات است.
    منشور سه بُعدى تاریخ، سه چهره را نشان مى دهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران.
    پیامبران «سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى که چشمها را خیره مى دارد ساطع است ، پرتویى که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.
    ساده ترین نگاهها آن را به سادگى مى بینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى مى توانند یافت.
    روحهایى که در برابر زیبایى و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچون گرماى یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مى کنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستى بخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگى کردنشان مى بینند، مى یابند و لمس مى کنند.
    و به روانى و شگفتى، «الهام» در درونشان جریان مىیابد و از آن پُر، سرشار و لبریز مى شوند.
    و این است که هر گاه بر بلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پى این چهره هاى ساده امّا شگفت مى بینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسى و عیسى، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)که خاتم الانبیا است چگونه است؟«در برابر کسانى که با وى به مشاجره برمى خاستند وى تنها به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا مى کرد و یا عقیده خویش را با سبکى ساده و طبیعى بیان مى کرد و به جدل نمى پرداخت.
    زندگى اش، پارسایان و زاهدان را به یاد مى آورد.گرسنگى را بسیار دوست مىداشت و شکیباییش را بر آن مى آزمود.گاه خود را چندان گرسنه مى داشت که بر شکمش سنگ مى بست تا آزارِ آن را اندکى تخفیف دهد.در برابر کسانى که او را مى آزردند چنان گذشت مى کرد و بدى را به مِهر پاسخ مى داد که آنان را شرمنده مى ساخت.هر روز، از کنار کوچه اى که مى گذشت، یهودىاى طشت خاکسترى گرم از بام خانه بر سرش مىریخت و او بى آنکه خشمگین شود، به آرامى رد مى شد و گوشه اى مى ایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه مى افتاد.روز دیگر با آنکه مى دانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمى کرد.
    یک روز که از آنجا مى گذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.گفت: باید به عیادتش رفت.بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس کرد که گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد.
    مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به کجى و خیانت از ضمیرش پاک گردید.چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامىداشت.زندگى اش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقىاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام مى داد.سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنى اش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمى کاست.هر دلى در برابرش به خضوع مى نشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب مى شد.در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.»

     


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )

  • عنوانهای هفتگانه امامت عامه (دوشنبه 85/9/20 ساعت 2:44 عصر)



    http://seyedzaker.blogfa.com

                                                                                                  * 5 *
                                                                         وجوب اطاعت امام

    در وجوب اطاعت امام و ولىّ امر اختلافى بین مسلمین نیست و عقلاً و شرعاً وجوب آن ثابت است.
    عقلاً براى اینکه همانطور که عقل لا مرکزى را تقبیح مى نماید وبه لزوم زعامت و رهبرى و مدیر حکم مى نماید و بسیارى از امور مستحسن مثل امنیّت و عدالت و نظم را متوقّف بر وجود زعیم و مسؤول تأمین آنها مى داند اطاعت از مدیر و ولىّ امر را نیز واجب مى داند والاّ اگر اطاعت آن لازم نباشد نقض غرض مى شود و نتایج و فوائدى که از وجود مرکز و ولایت امور منظور است حاصل نخواهد شد و همانطور که مدیریّت و وجود رهبر مقدّمه تأمین و تحقّق امورى است که عقل و عق: به ضرورت آنها حکم مى نمایند اطاعت از اولى الامر نیز مقدمه تمام این مقاصد عالیه است لذا عقلاً هیچ شکى در وجوب این اطاعت نیست و عقلاً کسى را که از اطاعت مدیر و مدبّر صالح سرباز زند و تخلّف نماید توبیخ و سرزنش مى نمایند و عمل او را غیر عقلائى مى دانند. شرعاً نیز اوّلاً مسلّم است که بسیارى از مقاصد شرعى و اهداف اسلامى بدون اطاعت از ولّى امر محقّق نخواهد شد و از باب مقدمه واجب وبه اصطلاح «ما لا یتم الواجب الا به» واجب است هر چند این وجوب عقلى باشد امّا چون ذى المقدّمه شرعى است و در وجوب عقلى مقدمّه آن شرع دخالت دارد یعنى بدون وجوب شرعى ذى المقدمه، عقل حکم به وجوب مقدمه آن نخواهد نمود و ثانیاً دلیل واضح و صریح و محکم آیه شریفه: (یاأیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الامر منکم)= «اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا و رسول وصاحبان امر از ایشان را اطاعت نمائید». مى باشد.
    این آیه به صراحت، امر به اطاعت اولى الامر مى نماید و اطاعت اولى الامر را مقرون به طاعت رسول خدا 9 نموده است که از همین اقتران و عدم تکرار کلمه «اطیعوا» نسبت به اولى الامر معلوم مى شود که اطاعت اولى الامر مثل اطاعت رسول خدا 9 بطور مطلق واجب است. و لذا از این لحاظ و از جهت اینکه امر به اطاعت اولى الامر مطلق است استفاده مى شود که مراد از این اولى الامر مذکور و در آیه اولى الامر، معصومین یعنى ائمه اثنى عشر : مى باشند چنانکه در روایات نیز وارد شده است که هنگام نزول این آیه کریمه، جابر خدمت رسول خدا 9 عرض کرد:«قد عرفنا الله ورسوله فمن اُولوا الامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک = شناختیم خدا را و فرستاده او را، پس کیستند اولوا الامرى که قرین کرده است خدا اطاعتشان را به اطاعت تو؟»حضرت در پاسخش فرمود:«هم خلفائی وأئمة المسلمین بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر وستدرکه یاجابر فاذا لقیته فأقرأه عنی السلام= ایشان جانشینان مى و امامان مسلمین بعد از من هستند اوّل ایشان على بن ابیطالب و پس از او حسن و پس از او حسین و پس از او على بن الحسین و سپس محمد بن على که در تورات به باقر معروف است و زود باشد که تو او را درک کنى پس وقتى او را ملاقات کردى از من به او سلام برسان».پس از آن رسول خدا 9 نام سایر ائمّه را از امام جعفر صادق 7 تا حضرت مهدى (عج) براى جابر فرمود و سپس از غیبت و مطالب دیگر مربوط به حضرت صاحب العصر 7 به جابر خبر داد.بنا بر این مراد از اولوا الامر، ائمه اثنى عشر : مى باشند که اطاعتشان بطور مطلق بر همه کس واجب است و تفسیر اولوا الامر در این آیه بر غیر ایشان هر کس باشد (حتى فقهاء) تفسیر به رأى بوده و مورد تهدید: «من فسّر القرآن بالرأی فلیتبوأ مقعده من النار» مى باشد.بدیهى است که اطاعت غیر معصوم بطور مطلق و بطور مقرون به اطاعت پیغمبر 9 واجب نخواهد بود زیرا امکان معصیت و خطاء و اشتباه در غیر معصوم قابل دفع نیست و لذا حتى اطاعت فقهاء در مواردى که ولایتشان ثابت است اگر چه واجب است در صورتى که معصیت خدا باشد به حکم «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق= اطاعت و پیروى مخلوق سزاوار نیست در جایى که نافرمانى خدا در آن باشد». حرام است.و خلاصه سخن اینکه اطاعت امام واجب بوده و هیچ گونه قید و شرطى چون امام معصوم است ندارد.

                                                                      * 6 *
                                                                       وجوب معرفت امام

    با توجه به نقشى که امامت در حفظ نظام و کمال بشر و سیر او به سوى خدا و اجراى احکام خدا دارد، وبا توجه به اینکه اطاعت امر امام شرعاً و عقلاً واجب است در وجوب معرفت امام نیز بر حسب حکم عقل و شرع جاى هیچگونه تردید و شبهه اى نیست زیرا هم مقدمه اطاعت است که واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بیهوده خواهد شد، و هم بر حسب آنچه در بعض روایات استفاده مى شود بالخصوص نیز واجب است، و چنانکه در نهج البلاغه است دخول در بهشت دائر مدار شناختن امامان و ورود در آتش نیز دائر مدار انکار آنها است:«لا یدخل الجنة الا من عرفهم وعرفوه ولا یدخل النار الا من أنکرهم وأنکروه= داخل بهشت نمى شود کسى مگر اینکه آنها (ائمه اطهار :) را بشناسد و آنها نیز او را بشناسند و داخل آتش نمى شود مگر کسى که منکر آنها باشد و آنها نیز او را از آن خویش ندانند».و چنان در این امر تأکید شده است که بر حسب خبر معروف از رسول خدا 9 : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرده است بمردن جاهلیت. و در حدیثى که فخر رازى از آن حضرت روایت کرده است مى فرماید هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد پس باید بمیرد اگر خواهد یهودى و اگر خواهد نصرانى.بلکه از بعض روایات استفاده مى شود که معرفت الله بطور صحیح و کامل بدون معرفت امام حاصل نخواهد شد.چنانکه در حدیث است که حضرت سیّد الشهداء 7 سؤال شد : «فما معرفة الله = پس چیست معرفت خدا؟»حضرت فرمود: «معرفة أهل کل زمان امامتهم الذی یجب علیهم طاعته= معرفت اهل هر زمان، معرفت امام ایشان است که اطاعت او بر ایشان واجب است.که شاید توضیح این حدیث شریف این باشد که خدا را به اوصاف کمالیّه وبه شناخت صحیح باید از طریق امام شناخت چنانکه در روایت است:«لولا الله ما عُرفنا ولولا نحن ما عُرف الله= اگر دلالتها و عنایتها و هدایتهاى الهى نبود ما شناخته نمى شدیم و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمى شد».یعنى چنانکه حق معرفت او است به اسماء حسنى و صفات کمالیه شناخته نمى شد.البته بدیهى است این معرفت فوق معرفت فطرى است که براى هر کس به حسب فطرت حاصل است و مفهوم این بیان این است که همانطور که تمام آسمان و زمین و آنچه در آنها است دلائل وجود حق آیات او هستند، امام نیز در هر عصر و زمان علاوه بر آنکه تکویناً از جهات متعدّد آیت و نشانه است بلکه چنانکه از امیر المؤمنین 7 روایت شده است: «مالله عزوجل آیة هی أکبر منی ولا لله من نباء أعظم منی= براى خداوند عز و جل نشانه و خبرى بزرگتر از من نیست».تشریعاً نیز اکبر آیات و اسماء الهى است و در محیط اختیار و هدایت ارادى، معرفت خدا بدون شناسائى او و استفاضه از انوار علوم و راهنمائیهاى او کامل نخواهد شد و شرح و تفسیر الهّیات و معارف فطرى را باید از امام فرا گرفت.و ممکن است معناى اینگونه احادیث این باشد که چون یکى از اسباب کمال معرفت، اطاعت الله است که هر چه شخص عارف در میدان اطاعت سیر و حرکت کند و عبادت و اطاعتش بیشتر شود عرفانش زیادتر مى گردد و مددهاى غیبى بیشتر به او مى رسد چنانکه معرفت هم هر چه زیادتر شود شوق و رغبت به عبادت و اطاعت الهى در انسان زیادتر مى شود تا حدى که همه دواعى غیر الهى در انسان بى اثر مى گردد. از این جهت چون اطاعت و عبادت خدا و چگونگى آن بدون دریافت برنامه و دستور العمل آن از امام و اطاعت از او حاصل نمى شود این مرتبه از معرفت کامل که در کمال هم مراتب دارد بدون معرفت امام محقّق نخواهد شد.بلکه حتّى دعا که هر کسى به حسب فقر و نیازى که دارد گمان مى کند زبان آنرا دارد و مى تواند با او سخن بگوید و حاجت بخواهد وهمینطور هم هست همه با او مرتبط مى شوند و بین بنده و خدا هر وقت بخواهد او را بخواند مانع و حجابى نیست و خدا ناله همه را مى شنود.آیا در همین دعا اگر راهنمائیهاى امامان : و دعاها و سیره آنها در مقام عمل در اختیار ما نبود دعا در مرتبه اى بسیار نازل و از درخواست حاجتهاى مادّى تجاوز نمى کرد و حتى بسانیایشها که با شؤون ربوبى مناسب نبود، و خلاف ادب و حاکى از نقص معرفت بود لذا در این موضوع دلالتهاى ائمه : و دعاهائى که از ایشان رسیده است بقدرى دستگیرى از بشر نموده است که بسا یک جمله از آن دعاها بقدرى نورانیّت مى بخشد و افق بینش انسان را وسیع مى سازد و بقدرى انسان را از لذائذ معنوى بهره مند مى کند که آفتاب جهان تاب، دید ظاهرى او را آن چنان وسیع نمى سازد، و تمام لذائذ مادّى را نمى توان با لذّتى که از خواندن ویا شنیدن یک جمله از آن دعاها حاصل مى شود برابر گرفت که اگر خارج از حدود این رساله نمى شد برخى از این دعاها را که به روح انسان پروازهاى بلند مى دهد و او را در بلندترین قلّه هاى مقام انسانیّت مى نشاند در اینجا یادآور مى شدیم تا معلوم شود که این همه سفارش راجع به معرفت امام بى جهت نیست.و سوّمین توضیح و توجیهى که براى این احادیث مى نمائیم این است که عمده فائده معرفت الله و اثر آن در اعمال انسان ظاهر مى شود و از میزان الزام او به اطاعت الهى و تسلیم و فرمانبرى او از دستورات خدا ظاهر مى شود، و مظهر کامل آن اطاعت از خلیفة الله است که توقف بر معرفت او دارد و خود معرفت او نیز اطاعت خدا است.سیر عرفانى انسان به اطاعت کامل از اوامر و نواهى الهى، و تسلیم خالص در برابر فرمان او منتهى مى شود چنانکه عبد خود را نبیند و مانند حضرت ابراهیم 7 اگر مأمور به ذبح فرزند شد بى چون و چرا فرمان پذیر گردد و مانند اسمعیل ذبیح ـ على نبینا وآله وعلیه السلام ـ که وقتى پدرش فرمان الهى را در ذبح او به او ابلاغ کرد بدون پرسش و بدون تأمّل گفت : (یا أبت افعل ما تؤمر)= اى پدر به آنچه مأمور شده اى انجام ده».این سیر عرفانهى از طریق معرفت امام و اطاعت او به مقصد مى رسد و از گمراهیهاى گوناگون مصون مى شود.خداوند متعال ما را به معرفت اولیائش وبه معرفت امام زمان و ولىّ وقت، حضرت حجة بن الحسن المهدى 7 که باب معرفت او است ملهم و راهنمائى فرماید و از معرفت خودش به معرفت پیغمبر و از معرفت پیغمبر به معرفت امام و سپس، از معرفت امام به معرفت پیغمبر و از معرفت پیغمبر به معرفت خدا برساند.
                                                                           * 7 *
                                                                راههاى شناخت امام

    به نظر مى رسد که هر حقیقت و واقعیّتى ـ خواه وجود غیبى خارجى داشته باشد یا از امور عقلیّه باشد ـ از راهى از راههاى شناخت مناسب خود مانند حسّ و تجربه و فطرت و عقل و خواب و وحى قابل شناخت مى باشد. بدیهى است این نظر به این معنى نیست که بگوئیم همه اشیاء و حقایق از این راه شناخته شده اند بلکه مقصود این است که معرفت هر یک از اشیاء و حقایق از یک یا بیشتر از این راهها امکان دارد مثلاً از راه وحى هر چیزى که خدا اراده شناساندن آن را به وسیله وحى فرموده باشد شناخته مى شود.
    در معرفت امام هم از راههائى که در اختیار بشر است شناخت او امکان دارد، و عمده راههائى که مورد استفاده قرار گرفته، و از آن امام شناخته مى شود سه راه است:
    اوّل نص است، یعنى تعیین و تصریح و اعلام پیغمبر که مفادش خبر دادن از جعل و نصب الهى یا جعل و نصب امام به امر الهى است که فرق آن با اوّل این است که در اوّل جعل و نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهى است بدون واسطه ولى نصّ پیغمبر مثل خبر دادن از آن است. و در دوّم فعل الهى است به واسطه پیغمبر است که به امر الهى انجام مى شود و استناد آن به خدا نیز مثل بسیارى از افعال ملائکه به خدا صحیح است چون به امر خدا انجام مى دهند و مترتّب  متفرّع بر آن مطلب است، نصّ هر امام بر امامت امام بعد از خودش.اعتبار و دلالت نصّ بر امامت، یک امر بسیار منطقى و عرفى و خردپسند است که با توجه به بحثهاى گذشته که گفتیم حاکمیّت مخصوص الله است و صاحب اختیار حقیقى همه و هر چیز و هر شأنى از شؤون خلق است کاملاً واضح مى شود زیرا تصرّف هر کس در آنچه مربوط به او است و تعیین هر گونه قرار و برنامه راجع به آن معتبر است و این امر نظیر اعتبار اقرارهاى مردم نسبت به نفس یا مال خودشان مى باشد که به غیر از اینکه از طریق خودشان شناخته شود راهى ندارد  کسى را در آن حق چون و چرا گفتن نیست.بنا بر این در اعتبار بر این راه جاى هیچ گونه خدشه و تردیدى نیست هر چند در «منصوص علیه» کسى که نصّ بر او شده باشد اختلاف انظار پیش بیاید.
    دوّم از راههاى معرفت امام معجزه است، که ظهور آن به دست کسى که مدّعى امامت باشد دلیل بر صدق ادّعاى او است یا به بیان بعض بزرگان، دلیل بر نصّ و نصب او از جانب خدا است زیرا در این مسأله دو نظر است یکى اینکه معجزه مستقلاً دلیل بر امامت است و دیگرى اینکه دلیل اصلى، نصب و نصّ پیغمبر یا امام سابق است و معجزه دلیل بر نصب است که اگر نصّ مفقود باشد و معجزه باشد معجزه دلالت دارد بر اینکه نصّ بر صاحب معجزه بوده است و به دست ما نرسیده است.«قلت لابى عبدالله لای علّة أعطى الله عزوجل أنبیائه ورسله وأعطاکم المعجزة؟ فقال : لیکون دلیلاً على صدق من أتى به والمعجزة علامة لله لا یعطیها الا أنبیائه ورسله وحججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب= به حضرت صادق  عرض کردم به چه علّتى خداوند متعال به پیغمبران و فرستادگانش وبه شما معجزه عطا کرد؟ فرمود: براین اینکه دلیل باشد بر راست گوئى کسى که آن را آورده است، و معجزه علامتى است (نشانى است) از براى خدا، عطا نمى فرماید آن را مگر به انبیاء و رسولان و حجتهاى خودش تا شناخته شود به وسیله آن راستى راستگو از دروغ دروغگو».راه سوّم از راههاى شناخت امام: اخلاق و کردار و روش و رفتار و وضع زندگى و صادرات علمى یکى از راههاى شناخت امام است براى آنان که اهلیّت تشخیص را داشته باشند، و بتوانند از اخلاق و اقبال و معاشر و سلوک و گفتارها و سخنرانیها و برخوردهاى گوناگون، صاحب این مقام را بشناسند مثلاً در اثر مطالعه دقیق و عمیق در زندگى مولاى متّقیان و سرور اولیاء حضرت على 7 و خطبه هاى آن حضرت در معارف و الهیّات و عدالت و زهد و شجاعت و فداکارى در راه حق و سایر ابعاد شخصیّت بزرگ و وسیع آن حضرت، اهل بینش و آگاهى و دانش امامت او را بر همه اصحاب و همه مسلمین تصدیق مى نمایند هم چنین در زندگى سایر امامان : این معنى کاملاً حاصل است.و شاید همین باشد معنى حدیث شریفى که از حضرت صادق  روایت شده است که امیر المؤمنین على فرمود:«اعرفوا الله بالله ، والرسول بالرسالة ، واُولی الامر بالامر بالمعروف والعدل والاحسان».در معناى این حدیث شریف چند احتمال است که بطور اجمال به آنها اشاره مى شود:اول اینکه خدا را بشناسید به خدائى و صفات جلال و جمال و شؤون او یعنى او را چنانکه هست وبه صفات ثبوتیّه و سلبیّه اى که دارا است بشناسید (یعنى باید چنین معرفتى تحصیل کند) و پیغمبر را نیز به شأن رسالت و مقام پیغمبرى بشناسید که رسول خدا و فرستاده خدا است و رابط بین خالق و مخلوق و واسطه بین خدا و بندگان او است. و اولى الامر را به اینکه امر به معروف مى نمایند و به عدل و احسان عمل مى کنند بشناسید که اگر از خدا و پیغمبر و اولى الامر از شما سؤال شد پاسخ دهید که خدا، خدائى و صاحب اختیارى و پادشاهى و مالکیّت همه را دارد و همه به او نیازمند، و او از همه بى نیاز و جامع جمیع صفات کمال، و منزّه از تمام نواقص است و پیغمبر (حضرت محمد بن عبدالله 9) از سوى خدا رسالت دارد و آورنده پیام و رساننده وحى خدا است. و دوازده امام و اولى الامر، بزرگوارانى هستند که امر به معروف و عدل و احسان مى نمایند.
    بنا بر این احتمال، بر اهل فن و تفطّن، علّت اینکه «رسول» به لفظ مفرد و «اولى الامر» به لفظ جمع آورده شده و لطف عبارت حدیث معلوم مى شود.
    احتمال دوّم این است که خدا را به خودش وبه ذات خودش بشناسید که او روشن تر و معروف تر از هر چیز است چنانکه از منصور بن حازم نقل شده است که گفت:
    «ان الله جل جلاله أجل وأعز وأکرم من أن یعرف بخلقه بل العباد یعرفون بالله= همانا خداوند متعال، بزرگوارتر و عزیزتر و گرامى تر از آن است که با مخلوقاتش شناخته شود بلکه بندگانش به وسیله او شناخته مى شوند».و چنانکه در دعاى عرفه، سید الشهداء الموحدین به درگاه خداوند عرضه مى دارد:
    «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیک ومتى بعدت حتى تکون الاثار هی التی توصل الیک = آیا چیز دیگر مى تواند ظاهرتر از خود تو باشد تا او وسیله ظاهر نمودن تو گردد کى پنهان هستى تا نیازمند برهان باشى که بر تو دلالت کند و کى دورى تا به وسیله آثار بر تو برسند.
    بنور شمع کى خورشید تابان کند پیدا کسى اندر بیابان
    برم من از مؤثر پى به آثار بظاهر گر چه بر عکس است این کار
    ظهور جمله اشیا بنور است چگونه نور از آنها در ظهور است
    اگر برهان لمّى جلوه گر شد نباید بهر انّى خون جگر شد
    تصوّر را در اینجا چون گذر نیست بجز لفظ انّى و لمّى دیگر چیست

    و پیامبر را به رسالتش یعنى چگونگى دعوت و شریعتش بشناسید و اولى الامر را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسید یعنى از عمل و سیره و رفتار و کردارشان بشناسید.احتمال سوم این است که خدا را بشناسید به خدا، یعنى به کارها و افعال او وبه آیات او که در آفاق و انفس است چون اگر چه فعل، و آنچه از آن حاصل مى شود غیر فاعل است امّا چون فاعل فعل و آفریننده آیت او است، از این جهت وقتى خدا را به افعالش وبه آثارش بشناسیم به خدا شناخته ایم وبه چیز دیگر نشناخته ایم چون چیز دیگرى غیر از آثار خدا و آیات او امکان وجود ندارد. و پیغمبر را بشناسید به رسالتش یعنى کارهاى پیامبرانه و اعمال و روشش را در انجام وظیفه رسالت ملاحظه کنید و اولوا الامر را نیز به کارهایشان در واداشتن مردم به کارهاى نیک و عدالت و احسانشان بشناسید.و فرق بین احتمال اوّل و دو احتمال دیگر این است که احتمال اوّل راجع به این است که خدا و پیغمبر و اولوا الامر را به چه اوصاف و شؤونى باید شناخت و چگونه معرفى باید تحصیل کرد! اما احتمال دوّم و سوّم مبنى بر این است که خدا و پیغمبر و امام را به همان شؤون و اوصافى که دارند از چه راهى باید شناخت. بنا بر این حدیث شریف اگر مفاد آن این باشد که اولى الامر را باید دارا و واجد این صفات شناخت، وجود این صفات بطور مطلق و کامل در شخصى با ادّعاى مقام امامت دلیل بر صدق ادعاى او مى باشد مع ذلک باید توجه داشت که راه براى عموم همان نصّ و معجزه است و چنانکه بعضى ـ مثل مرحوم آیت الله پدرم ـ فرموده اند راه سوّم راه خواص و اشخاص بسیار آگاه و متوجه به جوانب و اطراف امور و متفطّن است و چون احاطه کامل بر اخلاق و کردار اشخاص امکان پذیرنیست، و نظرها در حکایت اخلاق و رفتار از مقام معنوى اشخاص مختلف است لذا آنچه باید به آن خصوص در مقام احتجاج بیشتر اعتماد کرد همان نص و معجزه است.علاوه بر این راه سوم الزام بر تبعیّت فورى و تعبدى ندارد زیرا ممکن است اشخاص در قبول نکردن ایمان عذر بیاورند که باید بررسى کنیم و مجالست و مباشرت بنمائیم تا ایمان بیاوریم به خلاف نصّ و معجزه که به مجرد اینکه محقّق شد، ایمان به صاحب آن واجب مى شود علاوه بر اینکه در مورد معجزه که دلیل بر صدق مدّعى نبوّت است آیات متعددى دلالت دارد. مثل این آیه:(لقد أرسلنا رسلنا بالبینات)= «همانا ما فرستادگانمان را با دلیل و برهان فرستادیم».
    و بر نصّ و بشارت پیغمبران سلف بر نبوت حضرت رسول اکرم 9 نیز آیاتى دلالت دارند مانند:
    (الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة والانجیل)= «پیغمبرى که اسم او را در تورات و انجیلى که نزد آنها است نوشته مى یابند».و مانند:
    (ومبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد)= «مژده مى دهم شما را به پیامبرى که بعد از من مى آید و اسمش احمد است» که از قول حضرت عیسى ـ على نبینا وآله وعلیه السلام ـ حکایت فرموده است.و مانند:(الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبنائهم)= « گروهى که کتاب به آنها دادیم (یهود و نصارى) محمد را مى شناسند بدان گونه که فرزندان خود را مى شناسند».و امّا در مورد اخلاق کریمه و رفتار و کردار سالم و معتدل آیه اى در نظر ندارم که به صراحت از آن استفاده شود صرف اخلاق کریمه اگر چه نصّ و معجزه نباشد راه شناخت است، و مانند نصّ و معجزه مى توان به آن احتجاج نمود.هر چند از این راه هم براى افراد خاصّى یقین حاصل مى شود مثل کسانى که معاشرت تام با مدعى نبوّت داشته یا مطالعات وسیع و عمیق در تاریخ او کرده باشند چنانکه حضرت خدیجه در مقام استدلال به صحّت و حقّانیّت نبوّت حضرت خاتم الانبیاء 9 به آن استدلال فرمود و شکى در صدق گفتار پیغمبر 9 نکرد البته سوابق و دلائل دیگر نیز خدیجه 3 را که به انتظار روزى بود که شوهر عالیقدرش مبعوث به رسالت گردد راهنمائى مى نمود و هر یک کافى بود مع ذلک این استدلال از آن بانوى آگاه دل و روشن بین در ردّ بعض احتمالات نقل شده است، وبه هر حال دلیل براى همه همان نصّ و معجزه است، و اخلاق و صفات حمیده و افضل و اکمل و برتر بودن از دیگران از شرایط نبىّ و امام است و فقدان، آن دلیل عدم نبوّت و عدم امامت است.

    * 3 *
    شرائط و اوصاف امام

    شکى نیست که در عهده دارى هر پست و مقام و سپردن هر کار به دیگرى قابلیّت و صلاحیّت مناسب آن لازم است، و حد اقل در ارجاع هر عمل به هر کس سه شرط باید رعایت شود:
    نخست اینکه آن کس در آن کار عالم وآگاه باشد.
    دوّم اینکه مورد وثوق و اعتماد باشد که کار را با درستى انجام مى دهد و خیانت نمى نماید.
    سوم اینکه قوّت و نیروى انجام آن کار را داشته باشد چنانکه از امیر المؤمنین در نهج البلاغه روایت شده است:
    «ان أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه وأعلمهم بأمر الله= اى مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترین مردم است بر آن و داناترین آنان است در آن، به امر و احکام خداوند».
    اگر به تقدیم میم بر هاء باشد. ویا «اعملهم به امر الله» اگر به تقدیم میم بر لام باشد بهر حال باید هم اعلم و هم اعمل و هم اقوى باشد.البته رعایت مراتب علم و امانت و قدرت بر انجام عمل به حسب کار و مقامى که واگذار مى شود متفاوت بوده و یکسان نمى باشد. مثلاً در امور غیر مهم به مجرد وثوق و اعتماد، و اطلاع و آشنائى متعارف اکتفا مى شود، و در امور مهم تر عدالت و کفایت کامل علمى و عملى را شرط مى نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است و همه آن را عملاً قبول دارند و در نظامها کم و بیش پذیرفته شده است. لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق و گذشته هاى آنها نیز تحقیق مى نمایند مبادا که سابقه سوئى داشته باشند که هم اعتماد به آنها را ضعیف مى نماید، و هم زمینه پذیرش و قبول آنها را در جامعه از بین مى برد. در امرى مثل امر امامت که رهبرى در کل امور دین و دنیاى جامعه است شرایط باید متکامل تر و صلاحیت باید از هر جهت حاصل باشد.باید امام که بطور مطلق واجب الاطاعه است معصوم باشد و چنان باشد که دواعى الهى از همه سو در همه چیز عامل حرکت او باشد.هم چنین امام که رهبر کلّ و حجت بر کلّ است باید اعلم و افضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انسانى و حقارت شخص در نفوس سالمه باشد، و خلاصه از جمیع سوابق سوء و معایب و نواقص خلقى و خُلقى منزّه باشد.
    این حکم بدیهى و فطرى است که معلّم از متعلّم و استاد از شاگرد و راهنما از رهجو و مقتدا از مقتدى و مربّى از مربّا اعلم و اکمل باشد و نباید غیر افضل مطاع افضل، و عالم مطیع جاهل باشد چنانکه در قرآن مجید مى فرماید:
    (أفمن یهدی الى الحق أحق أن یتبع أمّن لا یهدی الا أن یُهدى فمالکم کیف تحکمون).و همچنین مى فرماید:
    (لا یستوی الاعمى والبصیر ... ولا الظل ولا الحرور).
    (قل هل یستوى الذین یعلمون والذین لا یعلمون).
    وهمانطور که پیش از این به آن اشاره کردیم از آیاتى مثل:
    «انا جعلناک خلیفة» و «انی جاعلک للناس اماماً» و «لا ینال عهدی الظالمین» کاملاً استفاده مى شود که:
    اولاً از لحاظ اینکه امامت به جعل خدا است، و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و کارهایش مطابق حکمت و لطف است، شخصى را به امامت منصوب مى نماید که از همه جهات و ملاحظات صلاحیتش مشخص و محرز باشد.
    و ثانیاً چون عهد خدا است، به ظالم و ستمگر داده نخواهد شد هر چند بالفعل ظالم نباشد زیرا دور از حکمت خداى حکیم و لطف او است که عهد خود را به کسى عطا کند که روزگارى پرستش بت و عبادت شیطان کرده و در تاریکى جهل و دورى از حق بسر برده باشد.

                                                                        * 4 *
                                                          برنامه نصب و تعیین امام

    از مطالب گذشته معلوم شد که بر حسب دلائل عقلى و نقلى، نصب و تعیین امام حق الهى است که دیگران حتّى شخص رسول خدا را در آن مداخله اساسى نیست، و فرق جوهرى نظام امامت با سائر نظامها در همین است که این نظام، نظامى است الهى، وبه تعیین و نصب از جانب خدا مى باشد، وعهد خدا است و عقلاً و نقلاً باید از سوى خدا باشد.امّا عقل، پس براى اینکه مسأله امامت از اهمّ مسائل مربوط به کمال بشر است، و خداوندى که نسبت به بندگان خود این همه لطف و عنایت فرموده است چگونه آنها را در چنین امر مهمى یارى نمى فرماید وبه خود وامى گذارد، با مفاسد بزرگى که بر ترک آن مترتب است.اوصاف کامله و اسماء الحسناى الهى مثل رب العالمین و لطیف و منعم و حکیم و علیم و رحمان و رحیم و مفضل و رئوف و محسن، همه دلالت دارند این عنایت از جانب حق تعالى انجام شده است، و مفهوم این اسماى حسنى و صفات علیا مطلق است و محصور در جهات تکوینى نیست و حصر آن در جهات تکوینى یا تشریعى غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام تکوینى نیست و حصر آن در جهات تکوینى یا تشریعى غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام صفات کمالیّه و جمالیّه ذاتیّه و فعلیّه براى خدا منافات دارد.و همانطور که «بعث رسل» و «انزال کتب» بر حسب حکمت الهیّه واجب است «نصب امام و تعیین او» نیز لازم است.از جمله ادله این است که بر حسب آنچه گذشت و دلائل دیگر که در کتابهاىکلام ذکر شده است امام باید معصوم و در سائر صفات کمال، سرآمد و اکمل از تمام افراد بشر باشد و بر این جهات خصوص عصمت که از امور نهانى و پنهانى است غیر از خدا و کسانى که با عالم غیب ارتباط دارند کسى آگاه نیست لذا باید نصب امام از جانب خدا باشد.و امّا نقل از آیات قرآن مجید و احادیث شریفه استفاده مى شود که نصب امام از شؤون الهى مى باشد و از جمله از آیاتى که دلالت بر هدایت الهى و عمومیّت و کمال آن دارند و به طلب هدایت از خدا و استمرار و عدم انقطاع آن در تمام ازمنه، ارشاد مى نمایند استفاده مى شود که صفت «هادویّت» الهى اقتضا دارد که بندگانش را به سوى امام آن الگوى کامل و جلوه اسم «الهادى» و «الولىّ» و «الحاکم» هدایت فرماید.بدیهى است صفت «هادویت تکوینیه و تشریعیه الهى» مثل تمام صفات ذاتیّه و فعلیّه الهى در نهایت کمال است و در آنها هیچ گونه نقصى فرض نمى شود و در مبدأ فیّاض على الاطلاق هیچ گونه بخل و امساک فیض نیست بنا بر این کمال فیّاضیّت و هادویّت او اقتضا دارد که هم بندگانش را به سوى امام هدایت کند و هم به وسیله امام آنها را مسؤول هدایتهاى دیگر فرماید چنانکه قبلاً هم اشاره شد:
    نابغه عالم علوم معقول و منقول، علاّمه حلّى 1 در کتاب «الفین»، هزار دلیل بر لزوم نصب امام بر خدا و اینکه شأنى از شؤون الوهیّت است بیان فرموده است که اهل نظر و مطالعه مى توانند براى اینکه از استحکام مذهب تشیّع و نظام امامت آگاه شوند مستقیماً به آن کتاب که مکرر طبع شده وبه کتابهاى دیگر مثل «شافى» سیّد عظیم الشأن مفخر علماى اسلام سیّد مرتضى وبه کتاب تلخیص الشافى مراجعه نمایند.و از جمله مباحثات ظریفى که در این موضوع واقع شده مباحثه معروفى است که بین هشام بن الحکم و عمرو بن عبید بصرىواقع شد. در این مباحثه هشام با بیانى رسا و پرسشهائى لطیف، عالم صغیر یعنى وجود انسان و اعضاى او را زیر سؤال و بررسى قرار داد و پس از پرسش از فائده چشم و گوش و دست، از قلب یعنى مرکز تعقّل و فرماندهى بدن سؤال کرد.عمرو بن عبید گفت قلب یعنى عقل را خداوند متعال مرکز و رئیس و صاحب اختیار و مدیر و مدبّر وجود انسان قرار داده که تمام حرکات و فعالیتها و کارهاى اعضاء به امر و فرمان او و تحت اداره او است و بر همه سلطنت و حکومت دارد.هشام گفت در صورتى که خدا براى این بدن کوچک تو رئیس و مدبّر و صاحب اختیار قرار داده است که امور آنها مختل نشود و تحت انتظام باشد چگونه براى این عالم کبیر، رئیس و مدیر و مدبّرى قرار نداده و امور آنها را مهمل گذارده است.عمرو بن عبید از این بیانات لطیف و دقیق و شکل مباحثه که عقل سلیم هر کس به آن حکم مى کند دانست که این منطق، منطق محکم تشیّع و شاگردان مکتب حضرت امام جعفر صادق 7 است. طرف بحث خود را که هشام بود شناخت و از او احترام لازم به عمل آورد.


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )

  • عنوانهای هفتگانه امامت عامه (شنبه 85/9/18 ساعت 12:24 عصر)


    خدا رحمت کنه آقاسیدجواد ذاکر

    دوستان عزیز ادامه بحث امامت عامه که قرار شد عنوانهای هفتگانه را توضیح بدهم.

    * 1 *
    نیاز جامعه به مرکز و مدیر
    بشر همیشه به این مسأله شناخت داشته است که جامعه و حتّى عائله چند نفرى اگر
    بخواهند با داشتن حقوق متقابل و تبادل دست رنج ها، و همکاریهاى سالم و سازنده و
    روابط متعادل، و آسایش بخش، زندگى کرده و از نظم و ترتیب و امنیّت و رفاه لازم
    بر خوردار باشند به دو چیز نیاز دارند:
    1ـ قانون جامع و برنامه هاى کافى
    2ـ مدیریّت و زمامدارى و مرکز تصمیم گیرى و اجرائى مورد اعتماد
    بدیهى است که بدون مدیریّت صالح و قاطع و نظام اداره، رفاه و امنیّت و مقاصد اساسى دنیا و آخرت انسان حاصل نمى شود. بشر، هم طعم تلخ بى نظمى را چشیده است و هم اثر موافق 
     و مساعد نظم و ترتیب را دیده است، لذا مدیریتى را که حافظ نظم و مجرى عدالت، و نگبهان مصالح و پاسدار حقوق عموم باشد لازم مى داند و از آن استقبال مى نماید.
    مدینه فاضله وقتى تشکیل مى شود که افراد جامعه مانند اعضاء و قواى انسان واحد که تحت اداره و مدیریّت عقل قرار دارند و وحدتشان با یک نیروى مرکزى که هر عضو و قوّه اى را به کار مناسب مأمور مى سازد در تحت مدیریّت مطمئن و عاقل و عادل اداره شود که جریان امور را بر سیر منطقى و متناسب قرار دهد، وبین اعضاء همکارى ایجاد کند بدون اینکه خودش را بر سائرین تحمیل نماید یا آنها را در مسیر غیر مناسب و خارج از صلاحیّتشان وارد کند. واضح است هر چه این نقشه بیشتر عملى شود و هر چه مدیریّت از آگاهى لازم، بیشتر برخوردار باشد اغراض صحیح انسانى بیشتر تأمین مى گردد، و مشابهت نظام سیاست و اداره و تشریع 
     به نظام تکوین بیشتر مى شود.
    * 2 *
    شناخت مفهوم امامت
    در بحث گذشته و بررسى نیاز جامعه به مدیریت و نظام اسلامى آن به این نتیجه رسیدیم که یگانه نظامى که مشروعیت دارد و به هیچ زمان و مکان اختصاص ندارد نظام امامت است که مثل کل اسلام که دین جهانى و ابدى است نظام جهانى و جاودانى اسلام است.
    در این بحث، مقصود، شناخت مفهوم امامت است که چون پیرامون مفهوم لغوى و اصطلاحى آن در رساله اى جداگانه و در ضمن رساله هاى دیگر بر اساس آنچه از آیات قرآن مجید و احادیث استفاده مى شود توضیح داده ایم در اینجا فقط به مفهوم اصطلاحى آن که علماء علم کلام و اعتقادات
    فرموده اند اکتفا مى کنیم.
    یکى از تعریفاتى که دانشمندان و صاحب نظران و محققان علم کلام از امامت فرموده اند
     این است که:
    «امامت ریاست عامّه بر امور دین و دنیاى مردم است به واسطه پیغمبر»
    این تعریف، اگر چه به دلالت مطابقى شامل تمام ابعاد امامت نمى شود و از شناساندن سایر ابعاد متعاى آن غیر از ریاست بر امور دین و دنیاى جامعه خصوص به دلالت مطابقى و تضمنّى قاصر است امّا به این جهت به آنچه که مسأله امامت را مسأله اى بحث انگیز و سیاسى و مورد ردّ و قبول قرار داده و موجب شده است که سیاستمداران و زمامدارارن غاصب با آن در ستیز باشند، و آن را نفى نمایند یا آن را قبول کرده و از آن سوء استفاده نمایند مفهوم همین تعریف است.
    لذا شیعیان که امامت را به نصّ پیغمبر 9 مى دانند این تعریف را گرچه گویاى تمام شؤون ائمّه اثنى عشر : و ولایت و امامت آنها که در احادیث صحیح شرح داده شده نیست مى پذیرند. زیرا نظر و عقیده آنها را در یکى از نقاط مهم و عمده امامت که ریاست و زعامت بر امور دین و دنیاى مردم است و متبادر از آیات و اخبار ولایت است روشن مى سازد.
    در اینجا تمام مطلب در این است که امامت و ولایت به نصّ و نصب پیغمبر 9 از جانب خدا صورت
    مى پذیرد و از ولایت مطلقه چنانکه روح مذهب شیعه است ارتباط دارد و عقیده به آن عقیده
    توحید و تنزّه خدا را از شریک در تمام شؤون اُلوهیّت و ربوبیّت کامل مى گرداند. یا اینکه بدان
    نصّ پیغمبر و انشاء ولایت از جانب خدا مردم مى توانند خود، صاحب این ریاست عامّه و ولایت
     بر امور دین و دنیا را تعیین کنند که لازم این حرف اگر شرک و نفى ولایت خدا بر این امر نباشد
     لا اقل مداخله در شأنى از شؤون مطلقه الهیّه بدون اذن او مى باشد و این تعریف با قید «به واسطه نبىّ» که همان نصّ و نصب نبىّ را مى رساند بیان کننده مذهب شیعه در امامت است چنانکه بدون مثل این قید و اکتفا به «ریاست عامّه بر امور دین و دنیا» بیان مذهب دیگران است  لذا در مقام تعریف امامت ائمه اثنى عشر : این تعریف کافى است و نقطه نظر شیعه را در جهتى که عمده اختلاف بین فریقین به آن منتهى مى شود و در کمال عقیده به توحید دخالت دارد روشن مى نماید، و غرض از تعریف هم همین است.مع ذلک ناگفته نماند که در تعریف امامت اگر بخواهیم آن را به معناى وسیعى که شامل امامت انبیاء هم مى شود تعریف کنیم باید قید «به واسطه نبىّ» به جمله اى که مناسب براى معنى باشد اصلاح شود.زیرا امام همانطور که ممکن است غیر پیغمبر باشد مثل ائمه طاهرین : که مقام پیغمبرى
    نداشتند ممکن است پیغمبر باشد چنانکه در قرآن مجید حضرت ابراهیم و جمعى دیگر از پیامبران امام خوانده شده اند و ظاهر این است که اعطاى مقام امامت به پیغمبر بلند پایه اى مثل حضرت خلیل الرّحمان 7 پس از نبوّت و رسیدن او به مقام خِلّت بوده است، و چنانکه در مورد
     حضرت داوود ـ على نبینا وآله وعلیه السلام ـ مى فرماید : (إنا جعلناک خلیفة فی الارض  فاحکم بین الناس بالحق) = «همانا ما تو را در زمین، مقام خلافت دادیم پس در بین مردم به حق حکم کن» که ظاهر آن انشاء است نه اخبار. از سوى دیگر ممکن است شخصى پیغمبر باشد و این ریاست را نداشته باشد مثل بعضى از انبیاى بنى اسرائیل. بنا بر این قید «به واسطه پیغمبر» لزومى ندارد هر چند در مورد امامت غیر انبیاء چنانکه خواهم گفت به تنصیص و معرّفى نبىّ مى باشد و امام نیز تابع شرع نبىّ است و پیغمبرى که امام تابع او است صاحب مقام امامت نیز مى باشد. امّا معنى «به واسطه نبىّ» این نیست که امامت و ولایت امام جعل و نصب مستقل از جانب خداوند ندارد بلکه بر حسب آیات و احادیث، امامت امام مثل امامت نبىّ مستقلاً از جانب خدا محوّل مى باشد همانطور که ولایت پدر و جدّ پدرى نیز جعل و انشاء مستقل دارد و از جانب خدا است با این تفاوت که امامت پیغمبر به خودش وحى مى شود اما امامت امام به پیغمبر وحى مى شود و پیغمبر مأمور به ابلاغ است چنانکه از آیاتى مثل: (بلّغ ما اُنزل الیک من ربک ...) و (الیوم أکملت لکم دینکم ...)و (انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا ...)استفاده مى شود.بنا بر آنچه گفته شد امامت در این معناى اعم، ریاست کلیّه بر امور دین و دنیاى مردم است به انشاء الهى و اعتبار شرعى که به پیغمبر وحى مى شود و بر حسب آیات و روایات، پیغمبر و امام در انتخاب خلیفه و جانشین و امام بعد از خود مستقل نیستند و اختیار ندارند چنانکه در تفسیر: (سأل سائل بعذاب واقع)روایتى است در کتابهاى شیعه و سنّى که وقتى مراسم نصب امیر المؤمنین 7 به ولایت و خلافت در غدیر خم برگزار شد حارث بن نعمان فهرى خدمت پیغمبر 9
    عرض کرد به ما امر کردى که شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت تو بدهیم شنیدیم و اطاعت کردیم، امر کردى که نماز بخوانیم اطاعت کردیم، به واجبات و فرائض امر کردى اطاعت
    کردیم. سپس گفت به اینها اکتفا نکردى تا پسر عمویت را بلند کردى و بر ما ترجیح دادى
     آیا این را از جانب خودت مى گوئى یا از جانب خدا؟
    حضرت رسول خدا 9 فرمود:
    «والله الذی لا اله الا هو انه من أمر الله =
    سوگند به خدائى که غیر از او نیست که آنچه
    گفتم و انجام دادم به امر خدا بود».
    حارث برگشت و مى گفت : «اللهم ان کان ما یقول محمد حقاً فامطر علینا حجارةً من السماء
     أو آتنا بعذاب ألیم = خدایا اگر آنچه مى گوید حق است بر ما از آسمان سنگ ببار یا عذاب دردناکى را بر ما بفرست». بر حسب روایت در همان زمان سنگى از آسمان بر سرش آمد و هلاک شد. از مجموع آنچه در تعریف امامت بیان شد مفهوم امامت به حسب اصطلاح و به حسب معناى اعم آن که شامل امامت انبیاء است شناخته شد و دانسته شد که نقطه مهمّ و حساسى که  از جهت کبرى و صغرى و کلى و مصداق مورد نظر و معرکه آراء و اختلاف انظار بوده است همان مفهوم اصطلاحى آن است و لذا با شناخت این مفهوم در مسأله امامت مهمترین موضوع مورد بحث و نقطه امتیاز فرقه محقّه امامیّه از طوائف دیگر مسلمین معلوم مى شود و
    خلاصه آن این است که:
    مدیریّت اسلامى و امامت و ریاست بر کلیّه امور دین و دنیاى مردم به اصطفاء و انتصاب خدا است که به وسیله پیغمبر و نصّ او اعلام و ابلاغ مى شود و روشن هاى دیگر در مدیریت و نظام و اداره به شکل هائى که در بین مسلمین پس از رحلت پیغمبر 9 جلو آمد و به شکل هاى گوناگونى که در جهان معاصر وجود دارد شرعى نمى باشد.

     


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )

  • امامت عامه (سه شنبه 85/9/14 ساعت 9:38 صبح)

    (برای شادی روح سید جواد ذاکر صلوات)

    * امامت عامّه *
    در باب امامت عامّه نیز این سؤالات مطرح مى شود که جامعه چرا نیازمند به وجود حجّت و امام است؟ و مفهوم امامت چیست؟ و امام باید چه اوصافى داشته باشد و چرا باید امام را شناخت؟
    بدیهى است در اینگونه پرسش هاى عامّ که در باب نبوّت و امامت مطرح مى شود معرفت شخص پیغمبر و امام مورد نظر نیست زیرا تا به این پرسشهاى عام پاسخ داده نشود پرسش از شخص امام قابل طرح نیست لذا پس از دریافت پاسخ به پرسشهائى که در مبحث نبوّت عامّه و امامت عامّه است بر اساس آن بحث نبوّت خاصّه و امامت خاصّه جلو مى آید و پرسش از شخص پیغمبر و امام عنوان مى شود.

    عمده مطلب و مواردى که در بحث امامت عامّه زیر پرسش و سؤال قرار مى گیرد
     چند پرسش زیر است:

    1ـ نیاز جامعه به مرکز رهبرى و اجرائى و نگهبان مصالح عموم
    2ـ شناخت مفهوم امامت
    3ـ شرایط و اوصاف امام
    4ـ برنامه نصب و تعیین امام
    5ـ وجوب اطاعت امام
    6ـ وجوب معرفت امام
    7ـ راههاى شناخت امام

    بدیهى است که در باب امامت، مسائل بسیارى، زیر سؤال قرار مى گیرد که با مراجع به آیات قرآن مجید و احادیث (کتابهاى حجّت جوامع حدیث) و کلمات و نظرات علماى بزرگ به همه آن سؤالات پاسخ داده مى شود و علّت اینکه این چند پرسش را بالخصوص در اینجا مطرح مى کنیم این است که عمده اختلاف نظر و اختلاف مذاهب و امامت بر سر پاسخ به این پرسشها است و وقتى به این پرسشها پاسخ داده شد راه دریافت جواب سؤالات دیگر معلوم خواهد گردید.
    پاسخ به برخى از این پرسشهاى هفتگانه از جهت وضوحى که دارند و به علّت عدم تعارض با سیاست اهل ریاست ـ مثل مسأله نیاز جامعه به مدیر و رهبر، و لزوم گزینش امام و وجوب معرفت و وجوب اطاعت امام، به بررسى و کاوش زیاد نیاز ندارد. ولى برخى دیگر به واسطه اینکه مربوط به بُعد سیاسى امامت است بررسى در آن گسترش یافته و مورد بحث و نظر و اختیار آراء و مذاهب متعارض شده است. مثل بحث شناخت مفهوم امامت و بحث برنامه گزینش امام، و بحث اوصاف و شرایط امام، و راههاى شناخت و معرفت امام.
    این بحثها به این ملاحظات است که این مطالب مطرح افکار و آراء بزرگترین شخصیتهاى علوم معقول و کلام قرار گرفته، و بزرگانى مانند خواجه طوسى که اندیشه توانایش دشوارترین مسائل فلسفى و ریاضى را حل کرده و معضلات و پیچیدگى هاى آنها را بر طرف نموده و باید مثل او را عقل مجسم و تبلور فلسفه و حکمت نظرى دانست که مسائل امامت را در کتابهاى متعدد بررسى و شناسائى نموده و پیرامون آن تحقیق و اظهار نظر کرده است، و مثل شیخ الرئیس ابو على سینا که شهرتش در فلسفه و معقول و طب، جهانگیر مى باشد در کتاب شفا، مذهب شیعه را در گزینش امام تصویب و تأیید نموده است.
    و نیز علاّمه حلّى که از نوابغ بزرگ فکر بشرى است و در امامت آثار متعدد و تحقیق و پرمحتوایش همواره مورد استفاده بوده و هست در کتاب «الفین» در یک مسأله از این مسائل که لزوم نصب امام از جانب خداوند متعال است یک هزار دلیل اقامه کرده است که الحق باید گفت علاّمه حلّى از معجزات مکتب اهل بیت : مى باشد. یک هزار دلیل، یک دلیل و چند دلیل و ده دلیل و صد دلیل نیست، یک هزار دلیل است.
    اینک بحث امامت عامّه را تحت عنوانها هفتگانه اى که به آن اشاره شد بطور مختصر بررسى
     مى نمائیم و از خداوند متعال توفیق و یارى مى طلبیم.


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )

  • امام رضا(ع) (چهارشنبه 85/9/8 ساعت 9:26 صبح)

     

    آشنایى با مفهوم و جایگاه امامت

    امامت، استمرار نبوّت و همچون پیامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصریح خداوندى تحقق نمى پذیرد و مردم در تعیین امام معصوم نقشى ندارند. امامت یکى از اصول بنیادى دین است و ایمان راستین جز با باور داشتن به بایستگى آن شکل نمى گیرد.
    امام کسى است که خداوند متعال او را ، پس از پیامبر به عنوان هدایتگر بشر برگزیده و باید از هر گناه و ناراستى پاک و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غیب آگاه باشد. امام نمونه کامل انسان و داراى برترین درجه کمال و فضیلت است و از آن جا که به یارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدایى دارد، بر همه مردم پیروى از وى لازم و بایسته است. بنا بر این امام باید از سه ویژگى برخوردار باشد:
    عصمت
    آگاهى به غیب
    انتصاب
    .
    امام رضا علیه السلام در بیانى زیبا و رسا، به برترین شیوه و گویاترین زبان، مقام امامت را براى ما نمایانده است. پس شایسته تر آن است که جایگاه امامت را از سخن آن بزرگوار بشناسیم:
    امام سررشته دین، نظام مسلمین، رستگارى دنیا و عزّت مؤمنان است.
    امام ریشه و بنیاد اسلام بالنده و شاخه بلند آن است.
    به برکت امام است که نماز، روزه، حج و جهاد تکمیل مى شود، خراج و صدقات فراوان مى گردد و حدود و احکام الهى به اجرا درمى آید و مرزها از یورش مصون مى ماند.
    امام به سان خورشیدى رخشانى است که تابش آن جهان را فرا مى گیرد و در افقى است که در دسترس نمى آید.
    امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره نمایانى است که در شب تاریک راهنماى هدایت است و نجات بخش از نابودى .
    امام از هر گناهى پاک و از هر عیبى به دور است.
    امام به علم ویژگى یافته و به بردبارى نام آور شده است.
    امام یگانه روزگار خویش است، هیچ کس همپاى او نیست و هیچ دانشمندى با او یاراى برابرى ندارد و براى او همانندى یافت مى نشود.

    دو ویژگى عصمت و انتصاب نیز در پایان سخن امام رضا علیه السلام به این گونه بیان شده است:
    چون خداوند بنده اى را براى تدبیر امور بندگانش برگزیند، او را سینه اى فراخ عنایت فرموده و سرچشمه هاى حکمت را در دلش به ودیعت مى نهد، زبانش گویا مى شود و در پاسخ درنمى ماند، و جز درستى در او یافت نگردد. او انسانى موفق، راه یافته و تأییدشده از جانب خداوند و از هر گونه خطا و لغزشى در امان است. این ویژگى از آن رو است که حجّت بر خلق و گواه بر بندگان خدا باشد. آیا آنان توانایى چنین گزینشى را دارند تا برگزیده ایشان از این صفات بهره ببرد؟


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )

  • <      1   2   3   4   5   >>   >
  • آمار بازدیدکنندگان
  • امروز: 6 بازدید
    دیروز: 8 بازدید
    کل بازدیدها: 207885
  • پیوندهای روزانه
  • شهرماه [330]
    سید [768]
    لحظه به لحظه (سبحان) [281]
    المهدی [334]
    زائر بقیع [284]
    دیوانگان حسین [901]
    [آرشیو(6)]

  • *زنده یاد ذاکر*
  • ترنه - سید محمد جواد ذاکر
    ترنه
  • سید جواد*حمیدعلیمی*
  • ترنه - سید محمد جواد ذاکر
  • عضویت دوستان
  •  

  • لینک دوستان ...

  • حوزه
  • لوگوی دوستان ...

  • مطالب بایگانی شده
  • مطالب ارشیو من
    میلاد پیامبراکرم (ص)
    آرشیو 18/9/85 الی 8/9/85
    هدیه
    بهار 1387
    زمستان 1386
    پاییز 1386
    تابستان 1386